جلسه ۱۹۷ کار گروه شهدای سایپا در صبح روز یکشنبه ۹۵/۶/۲۸ ساعت ۶.۴۵ الی ۷:۳۰ در مکان نمازخانه برگزار گردید.
نهج البلاغه: حکمت ۹
إِذَا أَقْبَلَتِ الدُّنْیا عَلَى أَحَد أَعَارَتْهُ مَحَاسِنَ غَیرِهِ، وَإِذَا أَدْبَرَتْ عَنْهُ سَلَبَتْهُ مَحَاسِنَ نَفْسِهِ.
امام(علیه السلام) فرمود:
هنگامى که دنیا به کسى روى آورد نیکى هاى دیگران را به او عاریت مى دهد و هنگامى که دنیا به کسى پشت کند نیکى هاى خودش را نیز از او مى گیرد.
******************************************
زندگی نامه شهید مدافع حرم رضا بخشی ملقب به فاتح
عباس برادر شهید: ما اصلاً تصور نمیکردیم که رضا شهید شده باشد. چون وقتی فهمیدیم که سوریه میرود و از او پرسیدیم که تو آنجا چکار میکنید به همه ما گفته بود که من آنجا یک مقدار کار دفتری میکنم تا امورات طی شود. بعضی مواقع هم با این رزمندههایی که میجنگند به حرم حضرت زینب(س) میروم و آنجا برایشان مداحی میکنم و بعد مجدداً بر میگردم به محل کارم. خب، ما فکر نمیکردیم، داداش رضا فردی بوده که چندین عملیات نظامی را فرماندهی کرده است.
خواهر شهید: با اینکه احساس میکردیم که خیلی به ایشان نزدیک هستیم، حالا میفهمیم که چقدر از درونیات ایشان بیاطلاع بودیم.
سری آخر که رفته بودف گفت این سری بروم، دو هفتهای بر میگردم. واقعاً هم دو هفتهای برگشت. یک هفته قبل از بار آخری که میخواستند بروند، خیلی جدی با ایشان صحبت کردم و گفتم من از شما خواهش میکنم که نروید، بمانید و این روزهای پایانی درستان را تمام کنید. برای دکترا برنامهریزی کنید.
به هر حال کشور افغانستان امروز به بچههایی که در مقاطع تحصیلی ارشد و دکترا هستند، خیلی نیاز دارد. این بچهها اگر وارد کشور شوند بلافاصله موقعیتهای شغلی خوب خواهند داشت و میتوانند به راحتی جذب سیستم شوند. اگر زبان خوب داشته باشند هم با حقوق بسیار عالی میتوانند مشغول فعالیت شوند. با توجه به اطلاع دقیقی که از سیستم افغانستان داشتم، به ایشان گفتم که اگر با این رده علمی شما وارد کشور شوید حداقل ماهی ۷ تا ۸ میلیون درآمد خواهید داشت و میتوانید در ردههای متعالی وارد سیستم شده و مشغول به کار شوید.
علیرغم همه توضیحات من و آگاهیای که خودشان داشتند و از نفع مادی ماجرا آگاه بودند، اما به هیچ عنوان زیر بار نرفتند. به من گفتند: «خواهرم، من هدفم را انتخاب کردم. ولی چون شما اصرار میکنید و بزرگتر هستید من گوش میکنم. فقط اجازه بدهید من این بار آخر را بروم و قول میدهم که دو هفته دیگر برگردم و این مسیر را پیش بگیرم.» رفت و به دو هفته هم نکشید که برگشت.
ثبت دیدگاه