معرفی کتاب صوتی آب هرگز نمیمیرد
کتاب صوتی آب هرگز نمیمیرد خاطرات شهید میرزامحمد سلگی از فرماندهان لشکر ۳۲ انصارالحسین که با قلم حمید حسام به رشته تحریر درآمده است.
کر شیخ علیممد ـ بخش دوم۰۰:۰۷:۱۶
کر شیخ علیممد ـ بخش سوم۰۰:۱۶:۵۲
این کتاب در سال ۱۳۹۳ توانست جایزه نخست جشنواره جلال آل احمد را از آن خود کند. هشت سال جنگ تحمیلی رژیم بعثی صدام، علیه ملت بزرگ ایران، بیشک از دوران طلایی و پرافتخار مردمان این مرز و بوم است که انعکاس هرکدام از حوادث آن میتواند، چراغ راه و وسیلهای برای شناخت بیشتر آیندگان باشد. مگر نه اینکه، رهبر فرزانه انقلاب اسلامی ایران فرمودهاند: «از جنگ یک تصویر باشکوه، لیکن دوری در جلو چشم همه بود. باشکوه بود. باعظمت بود. اما مثل تابلویی که در بالا گذاشته باشند و آدم از دور بخواهد به آن نگاه بکند، این کتابها آمدهاند ریزهکاری این تابلو را کشاندهاند جلو و حالا انسان میتواند آن را از نزدیک ببیند.» بیشک مرور حوادث جنگ تحمیلی از دریچه نگاه میرزامحمد، میتواند ما را بیش از پیش به زیباییهای آن تابلوی نقاشی نزدیکتر کند.
رهبر معظم انقلاب اسلامی هم دربارهی این کتاب نوشتهاند:
《بسماللهالرّحمنالرّحیم
سلام بر یاران حسین (علیهالسّلام) و سلام بر لشگر انصارالحسین همدان؛ و سلام بر شهیدان، دلاوران، فدائیان، شیران روز و عابدان شب؛ و سلام بر شهید زنده میرزا محمد سُلگی و بر همسر باایمان و صبور او؛ و سلام بر حمید حسام که دردانههایی چون سُلگی و خوشلفظ را به ما شناساند. ساعتهای خوش و باصفائی را با این کتاب گذراندم و بارها با دریغ و حسرت گفتم:
درنگی کرده بودم کاش در بزم جنون من هم / لبی تر کرده زان صهبای جام پرفسون من هم
شنیدن کتاب صوتی آب هرگز نمیمیرد را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
علاقهمندان به ادبیات پایداری و دفاع مقدس و سرگذشتنامههای شهدا مخاطبان اصلی این کتاباند.
جملاتی از کتاب صوتی آب هرگز نمیمیرد
اردیبهشت ماه سال ۱۳۶۳، به انصار الحسین ابلاغ شد که به جنوب برود. این اولین حضور تیپ ما در جنوب بود. گردان حضرت اباالفضل، پس از عملیات، دوباره سازماندهی شد و نیروی جدید گرفت. بهترین خبر در این مقطع اعلام آمادگی حاج رضا زرگری برای پیوستن به گردان بود. از این خبر بسیار خوشحال شدم البتّه با تمام علاقه و ارادت به او، خجالت میکشیدم که در گردان حضرت اباالفضل به عنوان جانشین گردان کار کند. حاج رضا در عملیات مسلم بن عقیل فرمانده گردان و من فرمانده گروهان بودم. هر چه بود، من آمدن او را به حساب ارادت به نام مقدس سقای کربلا گذاشتم و با خودم عهد کردم که هیچگاه از جایگاه فرماندهی با او صحبت نکنم و حُرمت او را مثل یک برادر پاس بدارم. به ویژه وقتی شنیدم که با اصرار، فرمانده تیپ را متقاعد کرده که به گردان بیاید. در چشم و دلم بیشتر از گذشته بزرگ شد. با آمدن آقای زرگری، احساس کردم جای خالی همه شهدای گردان در دو عملیات والفجر۲ و والفجر۵، پُر شد. او با تجربه بالایی که داشت، کار آموزش و سازماندهی گردان را شروع کرد و من با جانشین ستاد تیپ، حاج رضا شکریپور برای استقرار در جنوب، از سر پل ذهاب به سمت اهواز حرکت کردیم.
هشت سال طول کشید. سی و یک سال هم از آن روزها میگذرد. اما نه تنها دور نیست بلکه نزدیکتر هم میشود. با گفتن از آدمهایش. مردمانی سختکوش و نرمدل. یکی از آنها، جانباز میرزامحمد سلگی است. از فرماندهان لشگر ۳۲ انصارالحسین.
ثبت دیدگاه