باز کم کم نسیم شهریور ماه وزیدن میگیرد و دوباره لرزش و بی تابی قلبم آغاز میشود. وقتی تابستان به آخرین ماه خود میرسد همه خاطرات و تصاویر در برابر دیدگانم تکرار میشود. چهارم شهریور ۱۳۶۱ ساعت ۶/۳۰صبح بود.آن روزپدرچند دقیقه زودتر از همیشه از خانه خارج شد ودایی نیز همراه او رفت . شش ساله بودم، از خواب بیدار شدم و برای گرفتن وضو به حیاط رفتم. سفارش مادر این بود که: دخترم قبل از سن تکلیف نماز بخوان.
مادر به همراه پسرعمه و همسردایی ام در اتاق مشغول صرف صبحانه بودند. پسرعمه ام (علی اکبرخدادادی)جوان شهرستانی متین و مؤدبی بودکه تنها هجده بهار از عمرش گذشته بود و عازم خدمت سربازی بود ،او از شب قبل مهمان ما بود. همسر دایی ام(فاطمه عشریه) هم نوعروسی ۱۷ساله بود که برای اولین بار از روستای منظریه(اندریه) از توابع فیروزکوه به مهمانی ماآمده بود و فقط دو ماه از ازدواجش می گذشت ،او دختری پاک با ایمان و دوست داشتنی بود و تنها دختر و سنگ صبور مادرش بود.
ناگهان کسی شروع به کوبیدن در کرد. آن قدر محکم، که از ترس در جا خشکم زد. مادر از چند روز قبل حس کرده بود که حادثه ای در شرف وقوع است و دائم به پدر توصیه می کرد که مراقب باش و بگذار من در را باز کنم. شاید گمان می کرد که زن بودن و مادر چهارفرزند کوچک بودن، ذره ای حیا و شرم در وجود آن ناجوانمردان و از خدا بی خبران پدید خواهد آورد. با شنیدن صدای وحشتناک کوبیدن در، بی اختیار و با ترس به طرف آن رفتم و با دستانی کوچک ولرزان آن را گشودم، ناگهان دو نفر داخل حیاط شدند، یکی از آنان که مسلسلی را به دوش انداخته بود، وحشیانه مرا به گوشه ای پرتاب کردند و وسط حیاط ایستاد. حالا دیگر مادر خود را به حیاط رسانده بود، آنها با دیدن مادر به سمت اوشلیک کردند و اوبا شجاعت تمام، فریاد برآورد و مرگ را نثارشان کرد و آنان با شنیدن شعار”مرگ بر مناقق و مرگ بر آمریکا” مادر، در کمال قساوت در مقابل چشمان بهت زده ما کودکان صورت و سینه مادرمان را آماج گلوله های امریکایی خودکردند.
منصوره خواهر ۴ ساله ام باشنیدن صداها به طرف مادر دویده بود واو را باگریه صدا میکرد، او نیز از کینه نفاق به دور نماند وبایک گلوله آن ددمنشان نقش برزمین شد.
اما این جنایت نیز خشم و کینه آن خون آشام هارا فرو ننشاند ، وحشیانه به داخل خانه هجوم بردند و علی اکبر و فاطمه که مهمان ما بودند رانیز به شهادت رساندند، سپس به سمت برادرانم، جواد و مهدی که ۷ساله و۲ساله بودند آتش گشودند و در و دیوار و تمامی شیشه ها را به رگبار بستند، در هنگام خروج از حیاط قصد پرتاب نارنجک به داخل خانه را داشتند که حضور همسایه ها مانعشان شد، آنان سوار بر موتور سیکلت از قتلگاه این عاشقان که جرمشان پای بندی به انقلاب و وفاداری به امام (ره) بود، متواری شدند.
من که از رگبار منافقین وجسد غرق به خون مادر وپیکر بی رمق خواهر۴ ساله ام کاملاً مبهوت مانده بودم ، لرزان، خود را بالای سر مادر رساندم و دیگر هیچ نفهمیدم.آخر این همه مصیبت در چند لحظه برای یک دختر ۶ ساله قابل تحمل نبود. وقتی به هوش آمدم خود را در آغوش پدر دیدم. دستان پدر بر خلاف دستان مادر، سرد و بی روح شده بود. او به آرامی با خود نجوا می کرد. چهره اش تکیده شده بود و قطره اشکی بالبخند تلخ که به گوشه لبانش نشسته بود، خبر از فراقی سخت و دردناک می داد. زین پس نسیم شهریور ماه بود که جای دستان پرمهر مادر را می گرفت وبه جای او ما را نوازش می کرد .
به یاد دارم آن زمان که مادر را غسل دادند به دور از چشم پدر، به کنار پیکر بی جان مادر رفتم و جای گلوله و کبودی های روی پیشانی، صورت و سینه اش رابا به خاطر سپردم. می دانستم که دیگر او را نخواهم دید. من همدم و سنگ صبور دوران جوانیم را برای همیشه از دست داده بودم.
آری من فرزند مادری هستم که روزی در همین سرزمین ودر همین شهر در برابر دیدگان چهار کودک خردسالش به طرز ناجوانمردانه و دلخراشی ترورشد و به شهادت رسید مادری که تا آخرین لحظه حیاتش و تا آخرین قطره خونش در برابر منافقین کوردل ایستاد و تزلزل در ایمان واراده اش روی نداد، مادری که عاشق و شیفته اسلام و انقلاب وحضرت امام (ره)بود و میخواست فرزندانش را نیز اینگونه پرورش دهد .او تنها به جرم اعتقاد به حقانیت اسلام و رهبری انقلاب این گونه به شهادت رسید ،مرگی که آرزویش را داشت و برای رسیدن به آن لحظه شماری میکرد .
چند روز بعد منافقین در تشریح این جنایت مذبوحانه خود در نشریه مجاهد نوشتند عملیات بزرگ علیه مزدوران رژیم !!! آری برای ددمنشانی چون مجاهدین خلق کشتار زن و کودک و افراد بیگناه عملیاتی بزرگ نام میگیرد.
اگرچه امروز بیش از سی و سه سال از آن روزمی گذرد اما جوانان این مرزوبوم بایستی بدانند این انقلاب با چه خونهایی به ثمر نشسته است و امروز منافقین که هزاران نفر از مردم بی دفاع را با بمب گذاری در اماکن عمومی ، ترور، ربایش وشکنجه های وحشیانه وهزاران جنایت دیگر به شهادت رسانده اند، در پرتگاه نابودی هستند وفریاد دادخواهی سرمی دهند، هنوز هم دست از توطئه برنداشته اند. اینان جنایتکارانی هستند که برای همیشه تاریخ خود و اربابان و حامیانشان بایستی پاسخگوی این جنایتها علیه ملت شریف ایران باشند .
این مطلب بدون برچسب می باشد.
ثبت دیدگاه