جوانه های ایرانی : خواهر شهید مهاجر گفت: شب قبل از اعزام مشقهایش را نوشت، برای اینکه مادرم متوجه اعزامش نشود، صبح زود کیف مدرسه را همراهش برد، در زیرزمین خانه گذاشت و به پایگاه اعزام نیرو رفت.
انتظار، واژهای غریب است برایمان، چون درد انتظار هنوز بر قلبمان ننشسته و چشمهایمان بر در خیره نمانده است تا بدانیم مادری که روزی پسر ۱۵ سالهاش را برای دفاع از حق راهی جبههها کرد و این انتظار ۲۵ سال به طول انجامید، چه دردهایی کشیده است؛ مادری که ۲۵ سال ایستاد و امروز به استقبال دُردانهاش آمده، دردانهای که چند تکه استخوان از او برایش آوردند؛ او مثال همان زینب کربلاست، زینبی که صبور بود و شکور
این مطلب بدون برچسب می باشد.
ثبت دیدگاه