در اهواز بودیم.
لباس نظامی و بسیجی برای ما آوردند،
این اولین باری بود که من لباس نظامی می پوشیدم.
شاید تا آن وقت هیچ روحانی لباس نظامی نپوشیده بود.
حتی چند ماه که روحانیونی به خرمشهر می آمدند و می رفتند و در جنگ شرکت می کردند با لباس و عمامه بودند.
بتدریج گرایش به لباس نظامی در بین روحانیون پیدا شد.
اتفاقا آن شب لباس گشاد و بی ریختی را به ما داده بودند و یک کلاه هم سرمان گذاشتیم و چکمه پوشیدیم و یک کلاشینکف هم برداشتیم و رفتیم.
در یکی از جبهه ها دیدم برادر سربازی پیش من آمد.
گوش کردم که حرفش را بزند.
این برادر نظامی مبلغی پول (سه هزار تومان) از جیبش در آورد و گفت این تمام دارایی من است و میخواهم این را در راه خدا تقدیم کنم و شما این را به مستضعفین یا جنگ زده ها برسانید.
من از شدت هیجان نمیتوانستم بر اعصاب خود مسلط شوم.
از مشاهده این منظره عجیب که جوانی علاوه بر اینکه در میدان جنگ، جان خود را فداکارانه و بی دریغ آورده تا در راه خدا بدهد، توقعی ندارد که هیچ ، بلکه پول خودش را نیز در راه خدا می دهد و کمک هم می کند.
بیانات مقام معظم رهبری در نماز جمعه سال ۱۳۵۹
این مطلب بدون برچسب می باشد.
ثبت دیدگاه