افزونه جلالی را نصب کنید. 28 رجب 1446 ساعت تعداد کل نوشته ها : 1110 تعداد نوشته های امروز : 0 تعداد اعضا : 30 تعداد دیدگاهها : 11×
  • اوقات شرعی


    Warning: A non-numeric value encountered in /home/basijsai/public_html/wp-content/plugins/azan/index.php on line 122

  • صبحانه ای با شهدا

    روایت عموفردوس از شهیدی که با لب تشنه جان داد

    شناسه : 3977 17 آبان 1400 - 12:16 526 بازدید ارسال توسط : نویسنده : ايمان گرجي منبع : پايگاه اطلاع رساني شهداي گروه سايپا
    وقتی بمباران شیمیایی شد ، نعمت وسط معرکه متوجه شد که رزمنده ای ماسک ندارد و ماسکش را به یکی از رزمنده‌ها داده بود!
    روایت عموفردوس از شهیدی که با لب تشنه جان داد
    پ
    پ

     

     لحظات آخر برای پرستار نوشت:

    “آب” و پرستار گفت: ممنوع است و دوباره نوشت : “جگرم سوخت” و بعد هم شهید شد

     

    «عمو فردوس» ( فردوس حاجیان) که در دوران جنگ برنامه الفبای ایشان برای کودکان آن دوران آشناست از شهیدی که با لب تشنه به شهادت رسید روایت اینگونه روایت می کند :

    در کنار نهر بودم که یکی از راکت‌ها در ۵ متری‌ام منفجر شد و ۲ – ۳ متر مرا آن طرف‌تر پرت کرد، در عالم مرگ و زندگی شنیدم یکی داد می‌‌زند «شیمیایی، شیمیایی» دوست بهیارم (رجبعلی خداشناس) به کمکم آمد و به صورتم ماسک زد…

    وقتی به بیمارستان امام خمینی منتقل شدم و هنوز روی تختم جا خوش نکرده بودم که یک صدای گرفته‌ای به من گفت: «خوش اومدی عمو فردوس… ، بازم برامون می‌‌خونی؟»

    برگشتم، نعمت بود… به او گفتم: «چی شده نعمت، تو که همیشه می‌‌گفتی با خدا باش» با صدای گرفته می‌‌گفت: «من مجبور شدم و همشو خوردم» گاز شیمیایی را می‌‌گفت.

    حالتی شده بود که در عمل دم نایژک‌های ریه تاول می‌‌زد و در بازدم تاول‌ها پاره می‌شد. همه در حال رفتن بودند، مالک از روی تخت بلند شد، از آن دور داد می‌‌زد: «فرمانده، فرمانده قایقم را زدند.» او که فقط آبریزش چشم و بینی داشت، همان شب شهید شد .

    نوبت نعمت رسیده بود. دکتر بعد از معاینه آهی کشید و آرام به ما گفت: «نعمت هم بیش از ۴۸ ساعت دیگه زنده نمی ‌مونه» نعمت این اواخر حرف هم نمی‌توانست بزند و روی کاغذ خواسته اش را می نوشت ، مثلاً نوشت : «آب!» پرستار گفت: «دکتر ممنوع کرده.» نوشت: «جگرم سوخت.».

    دم دمای شهادت باز کاغذ خواست دو بیت شعر از عشقش به امام نوشت و شهید شد آن کاغذ نوشته‌ها الآن دست مادر نعمت است. نعمت درک درستی از رفتن داشت، وقت رفتن به مرگ لبخند می‌زد؛

    شهید «نعمت‌الله ملیحی» متولد ۱۳۴۱ در قائم شهربود . از شهدای گردان حمزه سیدالشهدا (ع) لشکر ویژه ۲۵ کربلا ؛ روز هشتم عملیات والفجر هشت بر اثر حمله شیمیایی مجروح و هشت روز بعد در ۶ اسفند ۱۳۶۴ در بیمارستان به شهادت رسید.

    ثبت دیدگاه

    • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
    • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
    • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.