نام و نام خانوادگی : رضا بحریاری
تاریخ تولد : ۱۳۳۴
تاریخ شهادت : ۱۳۶۱/۰۸/۲۷
محل تولد : تهران جوادیه
محل شهادت : سومار
وضعیت تاهل : متاهل
زندگی نامه شهید رضا بحریاری :
شهید رضا بحریاری ، سال ۱۳۳۱ از خانواده ای مذهبی ، در یکی از محله های جنوب شهر تهران ، جوادیه پا به عرصه وجود نهاد ؛ دوران ابتدایی تحصیلی را در یکی از مدارس حوالی منزل مسکونی خویش سپری ساخت ؛ وی از همان ابتدای کودکی ، با داشتن حسن عدالت جویی ، از زورگویی و پایمال نمودن حقوق دیگران سخت نفرت داشت و اغلب اوقات بیکاری به ورزش های پرورش اندام و باستانی مشغول می شد ، محور مطالعاتی وی ، به درس های مدرسه خلاصه نمی شد و اکثرا از طریق مطالعه کتب مختلف ، به سطح اطلاعات عمومی خود می افزود ؛ وی ندانستن را عیب و ننگ می دانست و از چنان تواضعی برخوردار بود که هر مسئله ای را که نمی دانست ، می پرسید و ندانستن را عیب می پنداشت .
حس هم نوعی و تعاون ، چنان در وی ریشه دوانده بود که همیشه ، کسانی را که به انواع مختلف از وی تقاضای کمک می کردند ، نهایت همکاری و مدد را به آنان می نمود. از اخلاق خوبی برخوردار بود و در محیط خانواده و مدرسه ، با همه خوش برخورد بود.
وی در سال ۱۳۵۲ به همراه خانواده به مردآباد (ماهدشت)کرج ، مهاجرت نمود و بقیه تحصیل خود را در آنجا ادامه داد و در زندگی از چنان صداقت و بی ریایی برخوردار بود که در مدت کمی ، دوستان زیادی پیدا می کرد . با همه می جوشید و با آنان به ملاطفت و مهربانی رفتار می کرد.
بعد از مدتی اقامت در مردآباد ، به حصارک کرج رفت و در آنجا به علت مشکلات زیاد ، نتوانست ادامه تحصیل دهد ، لذا مشغول کار و فعالیت شد و حاصل دسترنج خود را در اختیار پدرش قرار می داد، تا از آن جهت ، ساخت خانه و امرار معاش استفاده نماید . در سال ۱۳۵۴ ، به خدمت فرا خوانده شد و عازم سربازی گشت و سال ۱۳۵۶ ، خدمت سربازی را به پایان رساند.
با اوج گیری انقلاب شکوهمند اسلامی ایران ، کنجکاوتر از سایر اعضای خانواده بود و بیشتر افکار خود را به روند انقلاب خون بار اسلامیمان ، معطوف می داشت ، کم کم به مخالفت با رژیم منحوس پهلوی پرداخت و با شرکت در تظاهرات و راهپیمایی ها ، همانند سایر امت ایران ، می رفت تا حکومت ظالمانه ستم شاهی را به زباله دان تاریخ بسپارد .
وی در تهیه و نشر اطلاعیه های رهبر عالی قدر انقلاب ، نقش بسزایی داشت و با زمینه انعطاف پذیری که در او وجود داشت ، بروز انقلاب اسلامی ، متجلی استعدادهای نهفته درونی وی گشت و او فرصت بسیار مغتنمی در پیش داشت که به ایده و فعالیت های خود جامه عمل بپوشاند ؛ در این مورد نهایت سعی و تلاش خود را می نمود و همگام با انقلاب در تمامی حرکت های مردمی و اسلامی شرکت می کرد و حتی با زمینه جستجو گرانه ای که در وی وجود داشت ، بعضی وقت ها از کرج به تهران می آمد و با شرکت در اجتماعات خداگونه امت حزب الله تهران ، به سطح آگاهی های اجتماعی و سیاسی خود می افزود.
بعد از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی ایران ، به استخدام شرکت سایپا درآمد و در بنیان گذاری بسیج آن منطقه نقش مؤثری ایفا نمود.
وی همچنین در برقراری نماز جماعت ، تلاش فراوان می نمود و در بسیج محل سکونتش ، فعالیت زیادی برای از بین بردن ضد انقلابیون داشت ؛ رضا بعد از چند ماه که در آن شرکت اشتغال داشت ، به سنت پیامبر گرامی اسلام گردن نهاد و ازدواج نمود ، که ثمره ازدواجش یک دختر می باشد .
او شیفته امام و انقلاب و اسلام بود و به سخنان گوهربار امام گوش فرا می داد . با اوج گیری اغتشاشات خودفروختگان بیگانه و گروهک های ملحد و ضد انقلاب و مطرح ساختن مطالب گوناگون ، برای اغفال جوانان نا آگاه و ساده ، در صدد برآمد تا با مطالعات کتب مختلف ، بینش دینی ، سیاسی و اجتماعی خود را افزایش دهد تا بتواند در مقابل آنان بایستد و با استدلال از سخنان گوهربار امام و آیاتی از قرآن کریم ، آنها را محکوم و صدایشان را در گلو خفه نماید . وی همچنین در آراستن خود به اخلاق اسلامی ، نهایت تلاش را می نمود تا نقطه ضعفی به دشمن داخلی ندهد و بتواند آنطور که دین اسلام صلاح می داند با دیگران برخوردهای اسلامی و مکتبی داشته باشد و در شناسایی و دفع افراد ضد انقلاب ، لحظه ای از دسایس و خدعه های آنان غافل نبود.
وی تا آخرین لحظه زندگی ، اصالت انقلابی و اسلامی خود را حفظ نمود و در هر محفلی که حضور می یافت ، چه از آشنایان و غیره ، شروع به صحبت کردن در مورد انقلاب می کرد و اگر طرف های مقابل وی ، مواضع غیر انقلابی داشتند با بحث های طولانی آن ها را قانع می کرد و آنقدر این بحث ها را ادامه می داد تا اطمینان پیدا می کرد که شخص مخاطب ، گفته های وی را درک کرده و دیگر جای هیچ سئوالی برایش باقی نمانده است.
با پیروزی انقلاب اسلامی ایران ، چنان تحولی در وی بوجود آمد که همه قدرت ، اراده و هوش خود را بسیج کرد تا در راه الله قدم بردارد و به هر چیزی که می توانست به او بیاموزد ، علاقه نشان می داد . با شروع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران ، معتقد بود که صدام با دست خود اقدام به چنین جنایتی نکرده و دشمن اصلی را آمریکا می دانست و صدام را فریب خورده آن می پنداشت ؛ معتقد بود علت جنگ ، برای ضربه زدن به انقلاب بوده و سخت بر این ایده اش مصر بود که هر قدرت ، کشور یا شخصی ، چنانچه بر علیه این جمهوری قد الم کند و سد راه پیشرفت آن شود باید نابود شود و همیشه آرزو می کرد تا بتوانیم انقلابمان را جهانی کرده و به اقصی نقاط عالم صادر نماییم و تا آنجایی که در توان داشت ، در پیشبرد اهداف انقلاب اسلامی کوتاهی نمی کرد ؛ از این که دشمن بعثی وارد خاک کشور اسلامیمان گشته بود ، سخت رنج می برد و برای بیرون کردن دشمن ، از هیچ کوششی دریغ نمی داشت و به همین انگیزه ، از زن و فرزند …. خویش دست شست و عازم جبهه های نبرد حق علیه باطل گشت.
پس از اولین بازگشت از جبهه ، از چنان معنویتی برخوردار گشته بود که نور ایمان سراسر وجودش را فرا گرفته بود ؛ تبلور عینی کلام رزمندگان اسلام بود که معتقدند “جبهه خود دانشگاهی است که انسان در آن ساخته می شود” و رفتن دوستان و همقطاران خود و تنها ماندن و گذشت و فداکاری برادران و ….. همه این ها در خاطر او تداعی می گشت .
او در جبهه از چنان رشادتی برخوردار بود که هیچ گونه نقطه ضعفی در روحیه اش پیدا نمی شد و با داشتن چنین روحیه والایی ، دیگران را نیز تحت تاثیر خود قرار می داد . در دومین بار اعزامش به جبهه های نور ، چند ترکش بر کتف و کمرش اصابت کرد ، ولی اهمیتی به چنین جراحات نمی داد و بی صبرانه تر از قبل عاشق جبهه رفتن بود . نداشتن مسکن ، جهت اسکان همسر و فرزندانش ، او را رنج می داد؛ سرانجام جهت ساختن سر پناهی برای آنان برآمد و با هر زحمتی بود ، خانه ای مهیا کرد تا آن ها از این بابت ، نیازی به کسی نداشته باشند و مدام این شعر را پیش خود زمزمه می کرد:
آنکس که تو را شناخت جان را چه کند فرزند و عیال و خانمان را چه کند
دیوانه کنی هر دو جهانش بخشی دیوانه تو هر دو جهان را چه کند
وی دفعات مکرری که عازم جبهه شده بود می گفت : من به سلامت برمی گردم ، چون خانه ام نیمه کاره است ، ولی هنگامی که کار خانه اش تمام شد ، هنوز خستگی ناشی از خانه سازی از تنش بیرون نرفته بود که عشق جبهه و دیدن برادران که برای شهید شدن از هم سبقت می گرفتند تا به ملکوت اعلی بپوندند ، در وی چنان شعله ور گشت که بی صبرانه ، عاشق جبهه رفتن شد و هنگام عزیمت به جبهه ، همه دوستان و آشنایان در منزل ایشان جمع شده بودند ، ولی این بار بر عکس دفعات قبل ، خداحافظی گرمی کرده و از همه حلالیت می طلبید ، گویی که می دانست دیگر بر نمی گردد ؛ به همین دلیل ، همه را به گرمی در بغل می فشرد . در آن هنگام حس عجیبی به او دست داده بود و عشق در چشمانش حلقه زده بود .
سرانجام او با خیال راحت رفت و هنگام رفتن می گفت :”زود برمی گردم.” و همین طور هم شد ؛ بعد از ۱۵ روز ، جسد غرق به خونش را آوردند ؛ آری او رفت و چه زیبا رفتنی!!! رفتنی به زیبایی سپیده صبح ، که با طلوعش مردگان حیات می یابند . باشد تا در جویایی راهشان ، از خدا مدد جوییم و پرچم خونینشان را تا برقراری حکومت عدل اسلامی ، در سراسر جهان به اهتزار در آوریم .
روحت شاد و نام و یاد و راهت پر رهرو باد .
فرازی از وصیتنامه شهید مذکور را در ادامه بخوانید.
من به ندای حسین زمان لبیک میگویم
پس از سلام و درود بیکران به امام امّت خمینی عزیز، من در حالی وصیّت میکنم که در مقابلم هزاران امید و آرزو وجود دارد و آن اینکه بتوانم برای اسلام خدمتی هر چند کوچک انجام دهم. در مقابلم خدا را می بینم و دیگر هیچ.
بارخدایا! برای اسلام و قرآن تو از همه چیزم گذشتم و چون با آگاهی به جبهه میروم، فقط از تو تقاضای صبر برای خانوادهام را دارم، این آیه قرآن است که میفرماید:
کسانیکه در راه خدا جهاد میکنند و کشته میشوند را مرده نپندارید بلکه زندهاند و در پیشگاه خدا روزی میخورند. در نظرم میآید که حسین (ع) اکنون مرا خطاب کند که کیست به یاری حسین بیاید؟ من به ندای حسین زمان (خمینی عزیز) لبیک میگویم و راه او را ادامه خواهم داد و در خاتمه سلامتی و طول عمر رهبر عزیز و امام امّت، خمینی را خواستارم.
در مرگم گریه نکنید چون دشمن شاد میشود، در خانه گریه کنید تا دشمن بداند که با شهادت امثال من، اسلام آبیاری میشود و خون شهید چون نوری است که بر سیاهی میتابد و بداندیشان را ریشه کن و رسوا خواهد کرد. والسّلام.
پیام شاخص شهید بزرگوار بر اساس متن وصیّت نامه و مطابقت با آیات و روایات
وجـه الله
پیام شهید : من در حالی وصیّت می کنم که در مقابلم خدا را می بینم.
شاهد قرآنی : وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ ناضِرَهٌ * إِلى رَبِّها ناظِرَهٌ (قیامت/۲۲ و ۲۳)
در آن روز چهرههایى شاداباند * و به سوى پروردگار خود مىنگرند.
شاهد حدیثی : قَالَ عَلِیُّ بْنُ مُوسَى الرِّضَا ع فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ ناضِرَهٌ إِلى رَبِّها ناظِرَهٌ قَالَ یَعْنِی مُشْرِقَهٌ تَنْتَظِرُ ثَوَابَ رَبِّهَا. (الأمالی( للصدوق)، متن، ص۴۰۹)
امام رضا (ع) در تفسیر قول خداى عزّوجلّ (قیامت/ ۲۲ و ۲۳) فرمود : یعنى چهره هاشان تابان است و منتظر ثواب پروردگار خود است.
ثبت دیدگاه