افزونه جلالی را نصب کنید. 22 شوال 1446 ساعت تعداد کل نوشته ها : 1174 تعداد نوشته های امروز : 0 تعداد اعضا : 34 تعداد دیدگاهها : 11×
  • اوقات شرعی

  • صبحانه ای با شهدا

    ماجرای شهردار شهیدی که داشت رفتگری می‌کرد

    شناسه : 4710 06 آذر 1400 - 7:22 417 بازدید ارسال توسط : نویسنده : ایمان گرجی منبع : پایگاه اطلاع رسانی شهدای گروه سایپا
    این فرمانده نظامی ایرانی در عملیات بدر در سال 1363، به خاطر شرایط حساس عملیات، طبق معمول، به خطرناکترین صحنههای کارزار وارد شد و در حالی که رزمندگان لشکر را در شرق دجله از نزدیک هدایت میکرد، تلاش میکرد تا مواضع تصرف شده را در مقابل پاتکهای دشمن تثبیت کند، که براثر اصابت تیر مستقیم دشمن، ندای حق را لبیک گفت.
    ماجرای شهردار شهیدی که داشت رفتگری می‌کرد
    پ
    پ

    صبح خیلی زود برای خرید نان از خانه خارج شدم. چشمم به رفتگر محله افتاد که مثل همیشه در حال کار بود.

    دیدم امروز صورت خود را با پارچه ای پوشانده است. نزدیکتر رفتم، او رفتگر همیشگی محله ی ما نبود. کنجکاوم شد، سلام دادم و از صدای جوابش به سختی متوجه شدم، رفتگر امروز *آقا مهدی* است.

    *آقا مهدی،* شما اینجا چیکار میکنی؟

    *آقا مهدی* علاقه ای به جواب دادن نداشت.

    ادامه دادم: *آقا مهدی* شما شهردار هستی، اینجا چیکار میکنی؟ رفتگر همیشگی چرا نیست؟ شما رو چه به این کارا؟ جارو رو بدین به من، شما آخه چرا؟

    اشک تو چشمام حلقه زد. هر چی اصرار و قسم کردم، آقا مهدی جارو رو بهم نداد؛

    از من خواهش کرد که هرچه سریعتر برم تا دیگران متوجه نشنوند.

    خیلی تلاش کردم زیر زبون *آقا مهدی* رو بکشم که موضوع چی هست؟ و نشد و فردایش پیگیر شدم و متوجه شد که زن رفتگر محله، مریض شده بود؛ بهش مرخصی نمی دادن می گفتن اگه شما بری، نفر جایگزین نداریم.

    رفته بود پیش شهردار، *آقا مهدی* بهش مرخصی داده بود و گفته بود که برو یک نفر را می‌گذاریم کارت را انجام دهد و خودشم اومده جاش.

    چه کسی باور می‌کند، رفتگر آن روز محله ما، شهردار اورمیه *شهید مهدی باکری* بود.

    ثبت دیدگاه

    • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
    • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
    • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.